کد مطلب:260391 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:233

بیان اینکه علاقه و محبت به خدا فطری است پس علاقه و محبت به ائمه طاهرین فطری است
در نزد اهل عرفان و معرفت و كرسی نشینان عرش علم و حكمت این واقعیت و حقیقت ثابت و مسلم و مبرهن و محقق و محرز است كه انسان بلكه همه مخلوقات و جمیع موجودات بالفطره عاشق خدایند به طوری كه هیچ محبوب و معشوق و مطلوبی جز ذات كل الكمال صمدی الوهی ندارند پس علاقه و محبت به خدای یكتا فطری كافه ی مخلوقات است. كما اشارالیه نص القرآن: فاقم وجهك للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذالك الدین القیم (آیه 30 سوره روم).

در كتاب توحید صدوق در اخبار مربوط به فطرت خلق حدیثی از زراره روایت شده كه می گوید سئوال كردم از امام صادق كاشف حقایق علیه السلام از قول خدای عزوجل (فطرة الله التی فطر الناس علیها) حضرت فرمود مراد فطرت توحید است كه خدا جمیع خلق خود را بر این فطرت آفریده است.

باری عشق و محبت به خدا فطری است و انسان مطلوب و معشوقی و مقصد و مقصودی غیر خدا و وصال و لقاء خدا ندارد این است كه در ادعیه آمده (یا منتهی طلب الطالبین و یا منتهی همم العارفین) از جوشن كبیر و در مناجات زین العابدین



[ صفحه 495]



و العارفین حضرت علی بن الحسین (ع) آمده (یا منی قلوب المشتاقین و صلك منی نفسی و لقائك قرة عینی) از مفاتیح الجنان محدث قمی رحمة الله.

شیخنا البهائی العاملی قدس سره اشعار خیالی بخاری را مخمس نموده است و چنین گفته است:



تا كی به تمنای وصال تو یگانه

اشكم شود از هر مژه چون سیل روانه



خواهد به سر آید غم هجران تو یا نه

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه



خلقی به تو مشغول و تو غایب ز میانه



رفتم به در صومعه ی عابد و زاهد

دیدم همه را پیش رخت راكع و ساجد



در میكده رهبانم و در صومعه عابد

گه معتكف دیرم و گه ساكن مسجد



یعنی كه تو را می طلبم خانه به خانه



هر در كه زدم صاحب آن خانه توئی تو

هر جا كه شدم پرتو كاشانه توئی تو



در میكده و دیر كه جانانه توئی تو

مقصود من از كعبه و بتخانه توئی تو



مقصود توئی كعبه و بتخانه بهانه



آن روز كه رفتند حریفان پی هر كار

حاجی به ره كعبه و من جانب خمار



او كعبه همی خواهد و من طالب دیدار

او خانه همی خواهد و من طالب آن یار



او خانه همی خواهد و من صاحب خانه





[ صفحه 496]





عاقل به قوانین خرد راه تو پوید

دیوانه برون از همه اسرار تو جوید



تا غنچه نشكفته ی این باغ كه بوید

هر كس به زبانی سخن حمد تو گوید



بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه



بیچاره (بهائی) كه دلش پر ز غم تست

هر چند كه عاصی است ز خیل خدم تست



امید وی از عاطفت دم به دم تست

تقصیر (خیالی) به امید كرم تست



یعنی كه گنه را به از این نیست بهانه



پس چون انسان عاشق خدا است و بالفطره چنین است لذا تا به محبوب و معشوق خود واصل نگردد محال است كه آرام بگیرد این مطلب نیاز به توضیح بیشتری دارد و بیانش اجمالا این است كه انسان بالفطره طالب كمال مطلق است و تا به كمال مطلق نائل نگردد آرامش پیدا نكند مثلا انسان بالفطره طالب علم است و از جهل گریزان است علاقه دارد دانا شود و علم به همه چیز پیدا كند به طوری كه در قلمرو هستی هیچ مجهولی برایش نباشد بلكه می خواهد در ملك وجود از غیب و شهود هیچ چیز از حیطه علم او خارج نباشد در حقیقت انسان جویای علم بی نهایت است زیرا علم محدود و متناهی او را قانع نمی كند و تا به كمال مطلق در علم و دانائی نرسد آرام نمی گیرد.

در واقع این همان حس خداجوئی است كه در نهاد انسان است و فطری و جبلی و تكوینی اوست چه او می خواهد به كمال مطلق برسد می خواهد به علم بی نهایت برسد. و در فن حكمت متعالیه و علم ماوراء الطبیعه ثابت و مبرهن است كه مصداق علم بی نهایت و دانای مطلق بالذات و بالاصاله منحصرا ذات یكتای



[ صفحه 497]



صمدی الوهی است، و هو بكل شی ء علیم (آیه 3 سوره حدید).

پس انسان كه بالفطرة طالب علم مطلق و عاشق علم بی نهایت است چه بداند و چه نداند صمدجو است و عاشق آن كمال مطلق است زیرا الصمد هو العلیم المطلق.

مثال دیگر انسان بالفطره طالب قدرت است و از ضعف و ناتوانی گریزان است اما قدرتی می خواهد كه مافوق نداشته باشد قدرتی می خواهد كه قاهر بر كل جهان باشد به طوری كه آنچه در قلمرو هستی و كشور وجود از غیب و شهود است همه مقهور قدرت او باشد و تا انسان به این كمال مطلق در قدرت نرسد آرام نمی گیرد.

در واقع این همان حس خداجوئی است كه در نهاد انسان است و می خواهد به قدرت بی نهایت و قدرت مطلقه برسد چه مصداق قدرت بی نهایت و قادر مطلق بالذات و بالاصاله منحصرا ذات یكتای صمدی الوهی است، و هو علی كل شی قدیر (آیه 1 سورة التغابن)، و هو القاهر فوق عباده (آیه 18 سورة الانعام). پس انسان كه طالب قدرت مطلقه است چه بداند و چه نداند صمدجو است و عاشق آن كمال مطلق است زیرا (الصمد هو القادر المطلق).

لمؤلفه



اوست قادر بر همه ملك وجود

قاهری نبود به جز ذات ودود



قادر مطلق خدای واحد است

جمله ی اشیا مر او را ساجد است



اوست مطلوب جمیع ماسوا

نیست معشوقی به جز ذات خدا



پس خلایق جمله مشتاق خدا

فطرة الله مثبت این مدعا





[ صفحه 498]



و نیز مثال دیگر شكی نیست كه انسان بالفطره عاشق جمال و حسن و زیبائی است می خواهد جمال و حسن معنوی باشد مانند علم و حكمت و معرفت كه نمونه اش در علماء و حكماء و عرفاء است و یا جمال و حسن صوری مانند زیبائی و صباحت و ملاحت كه نمونه اش در گلرخان و مهوشان و خوبرویان است و این عشق و علاقه به خوبرویان فطری انسان است چه آنان مظهر و مجلا و آئینه آن ذات جمیل می باشند.



(خوب رویان آئینه خوبی او

عشق ایشان عكس مطلوبی او)



شیخنا البهائی در كتاب نان و حلوا گوید:



(كل من لم یعشق الوجه الحسن

قرب الجل الیه و الرسن)



(سینه ی خالی ز مهر گلرخان

كهنه انبانی بود پر استخوان)



یعنی:



هر كه را نبود هوای عشق یار

بهر او پالان و افساری بیار



بالجمله حب و عشق و علاقه به زیبا رخان همان حس خداجوئی است كه در نهاد انسانی است و فطری اوست و در واقع عشق به جمیل مطلق است كه جمیل آفرین است.



(دلی كان عاشق خوبان دلجوست

اگر داند وگرنه عاشق اوست)



(الصمد هو الجمیل المطلق) - علامه ی ربانی و محقق صمدانی ملا محسن فیض كاشانی گوید:



[ صفحه 499]





در چهره ی مهرویان انوار تو می بینم

در لعل گهرباران گفتار تو می بینم



در مسجد و میخانه جویای تو می یابم

در كعبه و بتخانه زوار تو می بینم



بتخانه روم گر من تا جلوه ی بت بینم

چون نیك نظر كردم رخسار تو می بینم



هرجا كه روم نالم چون بلبل شوریده

سرتاسر عالم را گلزار تو می بینم



خون در جگر لاله از داغ تو می یابم

چشم خوش نرگس را بیمار تو می بینم



پروانه به گرد شمع جویای جمال تو

بلبل به گلستان ها هم زار تو می بینم



اندر دل هر ذره خورشید جهانتابی است

من تابش آن خورشید ز انوار تو می بینم



هر كس شده در كاری سرگشته چو پرگاری

سرگشتگی جمله در كار تو می بینم



از كوی تو می آیم هم سوی تو می آیم

در سیر و سلوك خود بازار تو می بینم



از خود نه خبر دارم نه عین اثر دارم

در حمد و ثنای خود اذكار تو می بینم



حال پس از بیان این مقدمه برویم سر جمله ی نورانیه صادره از لسان مقام عصمت كه فرموده اند (ولایتنا ولایة الله) ولایت ما ولایة الله است.

شبهه نیست كه ائمه طاهرین (ع) كه همه واجد ولایت كلیه مطلقه اند همه مظهر حسن مطلق و همه مظهر كمال مطلق و همه مظهر جمال مطلق حقند



[ صفحه 500]



پس همانطوری كه علاقه و محبت به ذات كل الكمال صمدی الوهی فطری است علاقه و محبت به مقام ولایت كه مظاهر تامه و مجالی كامله الهیه اند فطری است.